"افسانه" واژه ای است که این روزها زیاد استفاده می شود . شاید این واژه نیز مانند "قهرمان" بیشتر معنای خود را از دست داده باشد. اما جک ترامیل مطمئناً سزاوار است که این واژه ، در مورد او به کار رود.
او یک تاجر بزرگ، پرشور، سرسخت و جنگجو بود که هیچ ترسی نداشت و تنها یک هدف در دستور کار خود داشت : بردن بازی.

در سن ۱۰ سالگی، او ، حمله نازی ها به شهر زادگاهش لودز لهستان را تماشا کرد و از نگاه کردن به این نمایش منقلب شد . نام تولد او ایدک ترامیلکسی بود ، نامی یهودی که باعث شد تا سال ۱۹۴۴ خانواده او به آشویتس منتقل شوند. پدرش در آنجا درگذشت و چند ماه بعد نیروهای آمریکایی توانستند آن اردوگاه را آزاد کنند .
برای چند سال بعد جک مشاغل عجیب و غریبی از جمله کار در آشپزخانه ارتش آمریکا را انتخاب کرد و جای تعجب نداشت که زندگی خود را بر روی غذا متمرکز کند. او همچنین دریافت که مادرش در اردوگاه ها زنده مانده بود و توانست دوباره مادر را در لودز ملاقات کند. بلافاصله پس از آن، در سال ۱۹۴۷، جک با هلن گلدگراب ازدواج کرد و سپس به سرعت به ایالات متحده مهاجرت کردند .

جک بیشتر به مشاغل دم دستی مشغول شد و انگلیسی را از تماشای فیلم های آمریکایی یاد گرفت. در این مرحله از زندگی، با توجه به تجربیاتش در اردوگاه ، او جسور و جسورتر شده بود .

ادامه دارد